آرمان‌شهر | چهل‌گیس

ویژه سینما
شهلا رستمی

“آرماندو اینوچی” سنیماگر، سناریو نویس و تهیه کننده بریتانیائی، با شماری هنرپیشه مهم، از جمله “استیو بوشمی” و “جفری تامبور” به شکار لحظات پیش و روزهای پس از مرگ استالین، یکی از بزرگترین جنایتکاران قرن بیستم، می شتابد و گر چه بر جنبه کاریکاتوری مردان در قدرت تکیه می کند- و این باید بخنداند- اما بیننده را با بغض از سالن سینما بیرون می راند.

در فیلم “مرگ استالین”، جنگ قدرت و جایگزینی غولی که هر آن تعیین کننده مرگ و زندگی همکارانش بود، تبدیل می شود به کندوکاو در روان شخصیت هائی که همواره مهم ترین هدفشان زنده ماندن بوده است.

البته آنها تنها نبودند و در دوران حکومت استالین، ترس زیر بنای قدرت را تشکیل می داد و از پائین ترین طبقه تا صدر قدرت همه در بیم گفتن سخنی بودند که نباید بیان می کردند.

ماجراهای این فیلم که از داستان مصور بسیار جدی و پر ماخذ “فابین نوری” و “تییری روبن” الهام گرفته و به نظر باور نکردنی می آید، به گفته کارشناسان به طور کلی با واقعیت هم خوانی دارد.

از جمله این که پس از حمله مغزی استالین در روز ۲ مارس ۱۹۵۳ نه تنها به مدت چند ساعت هیچ کس جرات وارد شدن به سالن را پیدا نمی کند، بلکه پس از آن هم یافتن یک متخصص خوب مغز و اعصاب هم ناممکن می شود چون شمار بزرگی از آنان به آغوش مرگ و یا تبعید فرستاده شده بودند…

همه شخصیت های نزدیک به استالین ، “گیورگی مالنکف” شخصیت ضعیف و دنباله رو (معاون دبیر کل و جانشین تعیین شده رهبر)، “لاورنتی بریا”، رئیس بی رحم و بی اخلاق  پلیس امنیتی،  “نیکیتا خروشچف”،  وزیر کشاورزی ، خوش برخورد وبا ظاهری خیر خواه،  “ویاچسلاو مولوتف”، یکی از سردمداران انقلاب اکتبر (که قرار بود شب هنگام به دستور استالین دستگیر شود و معجزه آسا از مرگ نجات پیدا کرده)، دور این جسد می گردند و هر کدام برای جایگزینی و داشتن نقشی تلاش می کنند. مولوتف، بنیان گذار روزنامه “پراودا” و  دست راست استالین در همه جنایات هایش، تنها کسی بود که پس از مرگ این دیکتاتور به او وفادار ماند.

همانگونه که می دانیم، “خروشچف” تنها پیروزمند من این تآتر پوچی و خونین بود که توانست  “بریا” و “مالنکف” را کنار بگذارد و در پست دبیر کلی حزب کمونیست روند استالین زدائی را آغاز نماید.  گفتنی است که “استیو بوشمی” در نقش “خروشچف”، بازی  بسیار قانع کننده ای ارائه می نماید.

“آرماندو اینوچی”، با طنزی گزنده به بزرگ نمائی زیاده روی ها و نا بسامانی های روانی  فرزندان استالین می پردازد، که نمی خنداند.  اما میزانسن تآتری وی بیشتر از همه پوچی و مخوفی حکومت استالین را نشان می دهد.

نقطه ضعف بزرگ فیلم زبان انگلیس اش است که امکان برقراری رابطه احساسی با جو مخوف آن دوران را چندان نمی دهد اما سبب شده این فیلم در انگلستان و آمریکا از موفقیت خوبی برخوردار شود. فیلمی که در روسیه، دو روز پیش از پخشش اجازه اکران نیافت. یک بخش آن می تواند روابط بسیار پر تنش میان انگلستان و روسیه بر سر ماجرای مسموم کردن ” سرگئی اسکریپال “، جاسوس دوجانبه روسی در انگلستان باشد. بخش دیگر پیوستن وزیر فرهنگ روسیه به اعتراضی است که جمعی زیر عنوان ” توهین به گذشته اتحاد شوروی” به این فیلم کرده اند و در صدر آنان “نیکیتا میخالکف”، کارگردان بنام روسی قرار دارد که “فرستاده ارباب” یعنی ولادیمیر پوتین خوانده می شود و از بیست سال پیش سینماگران با استعداد روسی را از گردونه خارج کرده است. جالب اینجاست که خود وی در سال ۱۹۹۴، فیلم “خورشید گول زن” را ساخت که نقدی بود بر استالین و حکومتش…