آرمان‌شهر | چهل‌گیس

شهلا رستمی

در آستانه برگزاری فستیوال کن، فیلم های چندان مهمی به روی پرده سینماها نمی آیند، مگر فیلم هایی که از مدتها پیش نمایششان برنامه ریزی شده باشد.

در فاصله ی زمانی میان دو فستیوال مهم- برلین و کن – قرار داریم. فستیوال برلین امسال با کیفیت بسیار پائین شمار مهمی از فیلم های بخش مسابقه ی خود پرسش برانگیز بود.

اگرچه در بخش های حاشیه ای فیلم های خوبی دیده می شد که روشن نیست چرا به بخش مسابقه ای راه داده نشده بودند. فیلم آغازین آن فستیوال، “جزیره سگ ها”، فیلم انیمیشنی ساخته “وس آندرسون” آمریکائی بود که به تازگی بر پرده سینماهای فرانسه آمده است. گر چه به دلیل تکرار های نالازمش کمی بیننده را خسته می کرد، اما از آنجا که شبیه قصه های “اندرسون” دانمارکی بود، بیننده را به فکر وا می داشت و پشت آن پیام های بسیار مهمی وجود داشت.

“وس آندرسون” بستر داستان خود را ژاپن قرار داده و ماجرای شهر بزرگی را به تصویر می کشد که افزایش جمعیت و شیوع آنفلوآنزای سگی، فرماندار خود کامه آن “کوبایاشی” را برآن می دارد که سگ ها را به جزیره ای تبعید کند که  فاجعه های زیست محیطی از آن زباله دانی روبازی ساخته است.

زباله دان تنها پس مانده ها را در بر نمی گیرد، بلکه مکانی می شود که اشیاء ناخواسته را در آن می اندازیم. اشیائی که مصرفی ندارند. درست مانند موجودات زنده ای که  نمی خواهیمشان.  در این جا سگ ها هستند که باید به دور افکنده شوند.

بنابراین سگ های رانده شده از شهر، در این مکان ناسالم،  روز به روز ناتوان تر، بیمارتر و خشمگین تر می شوند. تا این که “آتاری کوبایاشی”، فرزند خوانده ۱۲ ساله فرماندار، در پی  یافتن سگش “اسپاتس” که ناپدید شده با ترفندی خاص به این جزیره می رسد و از نزدیک سرنوشت این “مهاجران” اجباری را می بیند.

جالب اینجاست که همه این سگ ها نام هائی چون “رئیس “، “پادشاه”، “عالی جناب” و غیره دارند که حکایت از گذشته باشکوهشان می کند. صداهای هنرپیشه های مهم از جمله “بیل موری”، هم این جایگاه از دست رفته آنان را یاد آوری می کند. با این حال، نبود خوراک، که پاره ای را به  خوردن هم جنسانشان می کشاند، هم به شکل سمبلیک از خشونت غربت و بی چیزی و بی رحمی ناشی از کمبودهائی خشن می گوید که به گونه ای پناهجویان و جابجا شدگان دچارش می شوند و هم به رخدادن چنین پدیده هائی در طول تاریخ در دوران قحطی ها اشاره می کند.

در این فیلم البته یک دختر آمریکائی وجود دارد که سر دمدار یک گروه زیر زمینی شورشی شده که از سگ ها دفاع می کنند. پرسش اینجاست که آیا بازهم یک آمریکائی باید درس ایستادگی در برابر خود کامگی را بدهد؟  آیا آمریکای بوش و دیگران که همواره با شعار آوردن ازادی و دمکراسی جنگ ها و بدبختی های عظیم روی دست مردم کشورهای دیگر گذاشته اند، باید همچنان به خود اجازه دهد که ناجی ظلم دیدگان شود؟

از نظر تکنیکی هم “وس آندرسون”، با تجربه ای که از فیلم انیمیشن بسیار خوب گذشته اش “آقای روباه بین نظیر” (۲۰۰۹)  به دست آورده – انیمشن دست ساخت تصویر به تصویر – توانسته به هدفش که نشان دادن بی حرکتی ها برای واقعی ساختن داستان است، برسد. البته او از ترفند های ویژه استفاده کرده اما نه با کامپیوتر، بلکه از راه “تروکاژ” و به هنگام فیلم برداری. خود او می گوید که سگ ها عروسکی هستند، پشمشان با پشم واقعی درست شده، ابرها از پنبه هستند، باران با نخ های بریده بریده درست شده و آتش با پولک های صابون.

به هر رو کار گردانی که  در گذشته فیلم خوب و تا حدی نزدیک به فیلم انیمیشن یعنی “گراند هتل بوداپست” را ساخته ، با این فیلم نشان می دهد که نظم جهان دیگر کارآ و پاسخگو نیست و می بایست آن را تغییر داد. 

“وس آندرسن” با فیلم “جزیره سگ ها” مانیفستی در دفاع از نافرمانی ارائه میدهد.