آرمانشهر | چهلگیس|ویژه سینما
شهلا رستمی
یکی از کارگردانان نه چندان پر کار و چشمگیر اما بسیار ناب، حساس و تأثیر گذار سینمای اسرائیل بدون شک “ساموئل مائوز” است که با فیلم کم نظیرش “لبنان”، نظر ها را بسیار جلب کرد و جایزه شیر طلائی فستیوال ونیز را در سال ۲۰۰۹ ربود. او با “فاکستروت ” باز هم از درون به تنش اسرائیل و فلسطینیان از ورای یک درام خانوادگی نگاه می اندازد.
“ساموئل مائوز” که با “فاکستروت”، دومین فیلم خود نیز بار دیگر جایزه شیر نفره ای ونیز را ربود و نامزد جایزه اسکار شد، بحث های بی شماری در کشورش به وجود آورد و وزیر فرهنگ این کشور، خانم “میری رگیو”، که خود نیز پی در پی زیر سوال می رود، به جای افتخار به همه جوایزی که این فیلم ربود، “آکادمی فیلم اسرائیل” را مورد انتقاد قرار داد که بر فیلمی ارزش نهاده که “تصویر ارتش را تیره می کند”.
در وافع فیلم پیرامون اشتباهی می گردد که ارتش با دادن خبر نادرست مرگ فرزند یک خانواده که از یکی از مرز های دور افتاده اسرائیل پاسداری می کرد، اوضاع روانی همه خانواده او و به ویژه پدرش را بر هم می ریزد. ما بدین ترتیب از درون سوگ خانواده ای را دنبال می کنیم که می تواند به همه خانواده های فرزند از دست داده در جنگ ها و مبارزات دیگر گسترش یابد. از سوی دیگر فیلم، زندگی روز مره پوچ و بی معنای پسر خانواده و سه جوان دیگر همراه او را در پاسگاه محل خدمتشان به تصویر می کشد که در پیرامونش بیشتر یک شتر آمد و شد می کند تا انسانها.
وزیر فرهنگ اسرائیل به و یژه به صحنه ای اعتراض می کند که در آن سربازان اسرائیلی در یک پاسگاه کنترل غیر نظامیان بی گناه را می کشند و فرماندهان آنان با بولدوزر آثار این هرز روی را کاملأ می زدایند. او همچنین تهدید کرد که بودجه فیلم های “ضد اسرائیلی” را قطع می کند.
“ساموئل مائوز”، که خود در نخستین جنگ لبنان در سال ۱۹۸۲ شرکت داشته، در پاسخ می گوید که این صحنه نمادی است ازکارهائی که جامعه اسرائیل انجام می دهد : “خاک کردن واقعیت در منجلابی که خود به وجود آورده به جای روبرو شدن با مسئله.”
این فیلم که به هنگام نمایشش در اسرائیل با استقبال بسیار خوبی روبرو شد، بار دیگر حضور پی گیر تراژدی جنگ و مرگ در اسرائیل وهمچنین پیوند میان دومین و سومین نسل باز مانده از “هلوکاست” را به تصویر می کشد.
البته سینمای اسرائیل شمار بالائی فیلم بسیار خوب تولید کرده که موضوع اصلی آنها را جنگ و اثرات روانی ویرانگر آن تشکیل می دهند. “والس با بشیر”، ساخته “آری فولمن”، “بوفور”، ساخته “ژوزف سدار” و” لبنان”، نخستین فیلم “ساموئل مائوز” از آن جمله اند.
در این فیلم ها بر این تاکید ورزیده می شود که سربازان اسرائیلی خود نخستین قربانیان این اوضاع هستند که از چشم همگان دور می مانند. “ساموئل مائوز”، که در ” لبنان”، بیشتر بر وضع روانی سربازان درون تانک تاکید می کرد، در فیلم “فاکسترات”، غیر نظامیان فلسطینی را به عنوان قربانیان اصلی این درام نشان می دهد.
بنا براین بهای سنگینی که هر دو طرف برای اشغال سرزمین های می پردازند فراموش نشده است.
“ساموئل مائوز” با “فاکستروت” بار دیگر بر مسئله پاسگاههای کنترل انگشت می گذارد که جامعه اسرائیل می خواهد آن را ندیده بگیرد و به گفته وی ، تنها فیلم است که می تواند این مشکل را یاد آوری کند.
آن چه “ساموئل مائوز” و کار او حالب می کند این است که او ، همچون شماری از کارگردان دیگر اسرائیلی، ساختن فیلم را مرهمی برای درمان زخم های درونی خود و از این راه زخم های نهفته جامعه شان می کنند چرا که در این جنگ بی پایان شرکت داشته اند.
در مورد خود وی ماجرا بدین ترتیب است که در سال ۱۹۸۲، سال نخستین جنگ لبنان، چهار جوان ۲۰ ساله، از جمله “ساموئل مائوز”، در درون یک تانک برای یورش به یک شهر فلسطینی فرستاده می شوند. اینها جنگجو نیستند بلکه از دستور فرمانبرداری می کنند. “ساموئل مائوز”، از این تجربه تلخ و از ماشین کشنده ای که در درونش جای گرفته بود، زخم خورده و پریشان بیرون می اید. فیلم “لبنان” را می سازد که یکی از برجسته ترین فیلم ها درباره خنگ است چرا که کارگردان تماشاگر را تنها از راه دریچه هدف گیر تانک با دنیای بیرون پیوند می دهد. این کوچگی دریچه، که می تواند نمادی باشد از تنگی دید سیاست مداران و خداوندان جنگ که جز منافع (بیشتر شخصی ) خود چیز دیگری از دنیا نمی بینند، هر از گاه بر صحنه ای از یک خشونت، بی عدالتی و بی گناهی مردمی تلنگر می زند که نا خواسته در برابر تانک یا شرایطی قرار گرفته اند که از کنترلشان خارج است. فضای تنگ و خفقان آور درون تانک، بوها و کثیفی درون آن هم بیننده را بیشتر به درون جنگ می برد.
دیگر این که تانک ها بدون منطق نظامی و تنها با هدف ویران گری پیش می روند که این خود نشانگر پوچی جنگ است. موضع آنها نیز همچون موضع سربازانی است که هیچ برداشت و دید کلی از جنگ ندارند.
“ساموئل مائوز”، می گوید : ” من تازه ۱۹ ساله شده بودم. زندگی زیبا بود و من عاشق بودم. سپس از من خواستند به یک پاسگاه نظامی بروم و مرا مامور شلیک نخستین تانکی کردندکه از مرز لبنان عبور کرد. این ماموریت قرار بود یک روزه باشد اما تبدیل به یک روز دوزخی شد. من پیش از این روز وحشتناک هرگز کسی را نکشته بودم اما در آن روز تبدیل به یک ماشین کشنده شدم. در آن روز چیزی در من مرد و بیرون آوردن سرم از این تانک ۲۰ سال به درازا کشید. این ماجرای خود من است”.
در فیلم “فاکستروت”، همچون در فیلم “لبنان” “ساموئل مائوز” همچون “اری فولمن” ، همه کابوس های خود را به تصویر می کشد تا بهتر با آنها مبارزه کند و تلاش می کند دیگران را هم در این آگاهی سهیم سازد.