صدونودونهمین گفتگوی بنیاد آرمان‌شهر، با عنوان نسل‌کشی، آپارتاید، زن‌کشی از سلسله گفتگوهای «از جنگ و حافظه جمعی» روز شنبه ۲۲ خرداد ۱۴۰۰ برابر با ۱۲ ژوئن ۲۰۲۱ و در ادامه سمینار بین‌المللی با همین عنوان و با حضور سخنرانانی از ایران، افغانستان، تاجیکستان، اقلیم کردستان و ازبکستان در کلاب‌هاوس برگزار شد. این گفتگوی مجازی در سه بخش ۱) زن‏‌کشی و نسل‏‌کشی ۲) مستندسازی و ۳) حافظه جمعی تنظیم شده بود و سخنرانان، به سئوالات مشخصی در رابطه با هر بخش پاسخ دادند. این سمینار به مناسبت پایان کارزار «واژه‌ها مهم‌اند: ۶۱ کلمه، ۶۱ روز برای مبارزه با خشونت‌های جنسی و جنسیتی» برگزار شد.

در ادامه، گزارش این برنامه را می‌خوانید.

ناجیه حنیفی (افغانستان) پژوهش‌گر حقوق زنان و حقوق بشر و توسعه بین‌المللی به عنوان اولین سخنران بخش اول برنامه، درباره رابطه زن‏کشی و نسل‏کشی با اشاره به قضایای اخیر در افغانستان گفت: تجربه تاریخی ِنسل‏کشی‏های سیتماتیک، نشان می‏دهد که مردان به ویژه جوانان اولین گروه هدف نیروهای متخاصم یا عاملین خشونت هستند و بدن زن‌ها را برای انتقام‏گیری و از بین بردن یک گروه یا نسل، مورد حمله قرار می‏دهند مثل فجایعی که علیه زنان توتسی در رواندا رخ داد که هدف پاکسازی قومی بود. مصداق این مورد در افغانستان هم تا حدودی وجود دارد. زمانی که طالبان بخش‌هایی از افغانستان را گرفتند نه تنها تانک‌های شمالی را از بین بردند بلکه زنان شمالی را هم در کویته و پیشاور فروختند که نمی‌توان این وقایع را فراموش کرد. این وقایع اگر سیستماتیک هم نبوده، صورت گرفته و هدف این جنایت‏ها از بین بردن مخالفان خود بوده است، این روند با حمله به زایشگاه و مکاتب دخترانه تا امروز هم ادامه دارد. بنابراین می‏توان گفت نسل‏کشی‌های طالبان رابطه مستقیمی با زن‏کشی دارد. او با ذکر نمونه‌هایی از کشتارهای صورت گرفته در شمال افغانستان در دوره طالبان، تجاوز و ناپدید کردن زنان هزاره گفت: «باید این وقایع را مستند کنیم، تا مصداق‌ها روشن شود، و این سوال که آیا زن‏کشی و نسل‏کشی با هم رابطه دارد، پاسخ مناسبی پیدا کند.»

داریوش رجبیان (تاجیکستان) روزنامه‌نگار در بی بی سی و نویسنده در پاسخ به پرسش «پس از جنگ چه باید کرد و چطور می توان به صلح رسید» گفت: بسیاری از جنگ‌های امروز، اوج یا بازگشت جنگ‌هایی است که در گذشته درگرفته بودند و دوباره فعال شده‌اند. برای نمونه جنگ افغانستان که بیش از ۴ دهه است، ادامه دارد با تجاوز نیروهای شوروی در سال ۱۹۷۹ اغاز شد و همچنان ادامه دارد. اما تلاشها برای پایان دادن به جنگ و خشونت باید همزمان با ایجاد سازوکاری برای عدم تکرار خشونت و یا بروز دوباره جنگ توام باشند وگرنه ممکن است تلاش‌ها برای برقراری صلح دوباره از بین برود و حتی کارزاری دوباره برای جنگ آغاز شود.

او در ادامه با اشاره به تجربه‌ جنگ داخلی در تاجیکستان بعد از استقلال این کشور از اتحاد جماهیر شوروی گفت: تاجیکستان از ۱۹۹۲ تا ۱۹۹۷ درگیر جنگ داخلی خانمان‌سوز بود. در اغاز توافق پیمان صلح تاجیکستان در مسکو به نظر می‌رسید که سازوکاری برای عدم تکرار جنگ اندیشیده شده است اما برای حفظ آن مکانیزم، کار چندانی در عمل صورت نگرفت. ادغام گروه‌های مسلح مخالف با نیروهای دولت تاجیکستان، تقسیم قدرت و تاسیس مقام‌های دولتی بین دولت و مخالفان و تفویض سی درصد از کرسی‌های دولتی به مخالفان همان سازوکاری بود که در ابتدا اندیشیده شده بود. از سال ۱۹۹۷ تا اوایل سال۲۰۰۰، تا زمانی که دولت به پاره‌ای از تعهدات خود در توافق‌نامه، پایبند بود، صلح نوپا در تاجیکستان هم پایدار بود اما دولت هیچ گاه به همه تعهدات خود عمل نکرد و حدنصاب حضور مخالفان در دولت هرگز از ۵درصد بالاتر نرفت. مخالفان هم، عمدتا افرادی را به مقام‌های دولتی گماشتند که بیشترشان گرایش‌های اسلامی داشتند. به این معنی که، مخالفان هم در این زمینه خیلی تلاش نکردند که فراگیر عمل کنند. برای مثال کسی مثل طاهر عبدالجبار که رهبر نخستین سازمان غیرکمونیستی و ملی تاجیکستان به نام رستاخیز است با وجود پیکار یک‌تنه‌اش علیه نظام پیشین، نادیده گرفته شد و جایی در تقسیم قدرت نیافت و بسیاری از همراهان او هم در این فرایند ادغام نشدند. علیرغم امیدواری‌ها به انجام تعهدات از سوی دولت، رفته رفته معلوم شد که دولت قصد تحقق تعهدات خود را ندارد و آن دسته از مخالفانی هم که به دولت پیوسته بودند، کم کم از دولت کنار گذاشته شدند. عده‌ای فرار کردند، عده‌ای به زندان افتادند، عده‌ای از این مخالفان به ناگهان در مسکو ناپدید و سر از زندان دوشنبه در‌آوردند که تازه‌ترین نمونه آن، عزت امان است که به این شیوه به دوشنبه منتقل شد و بعد معلوم شد که نیروهای امنیتی روسیه به درخواست دوشنبه انها را دستگیر و تحویل مقامات دوشنبه داده‌اند. بنابراین نه‌تنها، تعهدات دولت اجرایی نشد بلکه یک فرایند وارونه‌ای اغاز شد که مخالفان را کنار گذاشتند و دولت امام علی رحمان، یک طرف صلح را به تمامی از میدان راند.

حسین حسرت (افغانستان) پژوهش‌گر حقوق بشر و کنش‌گر جامعه مدنی و از فعالان کارزار جهانی #stophazaragenocide که به ترند اول توییتر فارسی نیز تبدیل شد، در معرفی این کارزار گفت: کارزار توییتری #stophazaragenocide در رسانه‌های اجتماعی از ۵ ژوئن/۱۵ خرداد-جوزا و همزمان با تظاهرات علیه کشتار هزاره‌ها در افغانستان در پنج ایالت امریکا اغاز شد. او در پاسخ به این پرسش که  آیا اتفاقات اخیر علیه قوم هزاره را می‌توان نسل‌کشی نامید؟ فت: از سال ۲۰۱۵ تا امروز، نزدیک به ۴۰ حمله هدفمند و زنجیره‌ای علیه هزاره‌ها و شیعیان افغانستان اتفاق افتاده است؛ از حمله به اتوبوس مسافران هزاره و سربریدن آنها گرفته تا حمله به اعتراضات مسالمت‌آمیز مثل جنبش روشنایی، مراکز آموزشی و مکاتب، زایشگاه و مساجد آنها …. در رژیم حقوقی بین‌المللی مصداق‌ها و تعاریف حقوقی روشنی در زمینه تعریف ژنوساید/ نسل‌کشی داریم. از کنوانسیون منع و مجازات نسل‌کشی تا اساسنامه محکمه جزایی بین‌المللی تا کد (قانون) جزای افغانستان به روشنی تمام مصادیقی را که در حملات و جنایت‌هایی که بر شیعیان و هزاره‌ها به کرات و زنجیره‌ای در طول این سال‌ها اتفاق افتاده است، نشان می دهد. بررسی این جنایت‌ها و الگوی رفتاری این جناریت‌کاران نشان می دهد که آنان،اغلب کودکان زیر ۱۸ سال یا زایشگاه را هدف می‌گیرند. بررسی این مصادیق نشان می‌دهد که ما نه تنها با نسل‌کشی مواجهیم بلکه با اهمال دولت افغانستان در حفاظت از  گروه‌های آسیب‌پذیر نیز مواجهیم. او در ادامه افزود: وقتی که در یک بازه زمانی ۵-۶ سال حدود ۴۰ حمله علیه گروهی اتفاق می‌افتد، نشان می‌دهد بخشی از مسئولیت و حتی بخش عمده آن به دولت افغانستان بر می‌گردد و اهمال و بی توجهی دولت باعث می‌شود گروه‌های آسیب‌پذیر که کماکان در معرض خطر هستند بیشتر در معرض آسیب قرار بگیرند. از طرفی دولت حتی اجازه نمی‌دهد که این گروه‌ها، خودشان یک ساز و کار امنیتی برای دفاع خود روی دست بگیرند.

او در جمع‌بندی صحبت های خود گفت: وقتی در طی چند سال، هزاران انسان کشته می‌شود این یک مساله عادی و روزمره نیست و مسئولیت رسیدگی به این قضایا [نسل کشی] مسئولیت جهانی و عمومی است. آنچه در افغانستان می‌گذرد و هشتگ #stophazaragenocide نوعی دادخواهی و اگاهی‌دهی و در عین حال یک هشدار است برای منطقه، جهان و سازمان ملل. اگر دولت افغانستان و جامعه جهانی که حضور نظامی و سیاسی در افغانستان دارد، درباره این قضایا با مسئولیت بیشتر و جدی‌تر برخورد نکند ما شاهد فاجعه انسانی دیگر در حد انچه که در هولوکاست اتفاق افتاد خواهیم بود. آنچه در افغانستان و مشخصا بر هزاره‌ها می گذرد بسیار جدی است و فقط از مجرای دادخواهی و نهادهای بین‌المللی و کشورهایی که به نحوی در افغانستان درگیر بوده اند قابل پیگیری است. اگر مسئولیت حقوقی را برای پیگیری و همکاری به دوش نمی‌گیرند، دست کم برای تامین عدالت مسئولیت سیاسی و اخلاقی را باید بپذیرند.

در ادامه الهه امانی (ایران) استاد مطالعات زنان در دانشگاه دولتی کالیفرنیا، رئیس شبکه زنان بین تمدن‌ها  بحث تطبیقی خشونت نسبت به زنان و زن‏کشی در گستره جهانی را مورد مداقه قرار داد و گفت: بطور کلی خشونت علیه زنان از جمله زن‌کشی علت و معلول نابرابری‌های جنسیتی است. زن‌کشی محدود به قتل‌هایی که در ایران و افغانستان به قتل‌های ناموسی مشهورند نیست اگرچه قتل‌های ناموسی هم زن‌کشی است. اما زن‌کشی دسته بندیهای مختلفی دارد و قتل های ناموسی یکی از این موارد است.  زن کشی و نسل‌کشی در ارتباط نزدیکی با یکدیگر قرار دارند و از نظر مطالعات تطبیقی در مساله زن‌کشی عوامل مختلفی دخیل‌اند: ۱- قوانین و مسئولیت‌های دولتی که نقش مهمی دارند. اما برای حمایت از زنان، فقط قوانین مترقی کافی نیست. برای مثال در امریکای جنوبی، در سطح جهان، یکی از مترقی‌ترین قانون اساسی و قوانین را دارد ولی همچنان رده سوم در زن‌کشی را نیز دارد. ۲- فرهنگ سازی و احترام به حقوق انسانی زنان هم جنبه دیگری است که در جلوگیری از زن‌کشی موثر است.

الهه امانی در انتها به اهمیت همکاری بین کنش‌گران کشورهای منطقه برای انعکاس صدای انها در مجامع بین‌المللی و نهادهای مترقی و نه تنها در سیاست‌های دولت ها اشاره کرد.

حمیرا ثاقب (افغانستان) رئیس خبرگزاری زنان افغانستان و کنش‌گر حقوق زنان، رئیس کمیسیون جامعه مدنی شورای عالی مصالحه ملی نیز در پایخ به این سوال که چرا زن کشی، مساله جمعی نمی‌شود؟ گفت: مساله زنان در افغانستان، مساله نابرابری است. هنوز زنان جزیی از ملکیت مردان محسوب می‌شوند. ما [فعالان حقوق زنان] هنوز نتوانستیم تعریف برابری زنان و مردان را به جامعه معرفی کنیم. در این زمینه هم نهادهای زنان و هم دولت کوتاهی به ویژه در این دو دهه اخیر کرده‌اند. برای همین است که در دو قدمی ارگ ریاست جمهوری، فاجعه فرخنده رخ می‌دهد در حالی که در طول این بیست سال بحث حقوق زنان یکی از مباحث مهم و مطرح در جامعه افغانستان بوده است. دلیل آن هم این بوده که فعالیت‌ها حول مساله زنان، غیر از چند اقدام بزرگ و خوب مثل تدوین قانون منع خشونت علیه زنان، ایجاد وزارت امور زنان، کمیسیون مستقل حقوق بشر و ایجاد سارنوالی های منع خشونت علیه زنان و اطفال، بیشتر مقطعی و پروژه‌ای بوده است. اما ضعف عمده ما در حیطه کار با مردم، مکاتب و دانشگاه ها بوده که هم انجیوها و هم دولت ضعیف کار کرده‌اند. او در ادامه گفت: متاسفانه دانش عمیق، پژوهش‌محور، فراگیر و تخصصی در زمینه حقوق زنان و مسایل زنان ایجاد نشد و فقط به کارهایی  بسنده شد که به مصادیق خشونت‌های خانوادگی می‌پرداخت. دولت افغانستان و نهادهای بین‌المللی هم با وجود بودجه زیادی که در این زمینه داشتند، همکاری خاصی نکردند و ما هم نتوانستیم توجه آنها را به این مسایل عمیق جلب کنیم. او در ادامه با اشاره به حوادث اخیر و حملات هدفمند به مردم در غرب کابل گفت: ترس من این است که تجربه عراق در افغانستان نیز تکرار شود و انچه ایزدی‌ها تجربه کردند اینجا نیز تکرار شود که در این‌صورت، زنان اهل تشیع افغانستان مورد تعرض و تجاوز قرار خواهند گرفت. حمیراثاقب در ادامه به بحث معافیت از مجازات اشاره کرد و گفت در ادامه همان تفکری که زن را ملکیت خود می‌داند، اصطلاحی در میان بعضی مردان افغانستان رایج است که به زنان خود می گویند: من اگر تو را بکشم خون‌گیر تو کیست؟ مساله معافیت از مجازات نه تنها در قتل مردمان عادی رخ می‌دهد بلکه قضایای کشتار و ترور روزنامه‌نگاران و فعالان مدنی هم به طور جدی از سوی دولت و نهادهای عدلی و قضایی مورد پیگرد قرار نمی‌گیرد.

شیدا حسامی(کردستان) بنیانگذار و مدیر سازمان کمک‏های بشردوستانه و روزنامه‏نگاری درباره استفاده داعش از زنان در نسل‏کشی با محوریت ایزدی‏ها گفت: قبل از پرداختن به مساله نسل‌کشی یزیدی‌ها توسط داعش، باید از نابرابری‌های بسیار عمیقی که در درون جوامع و در درون اقلیت‌ها وجود دارد، صحبت کرد. مساله مهم نابرابری جنسیتی است که در درون خود جوامع وجود دارد و این نابرابری در درون جامعه یزیدی‌های بسیار شدید است و زنان قبل از اینکه قربانی این نسل‌کشی‌ها باشند قربانی نابرابری‌ها، قتل‌های ناموسی و … در  جوامع خودشان هستند. حتی اگر این جوامع را در خارج از محدوده جغرافیایی خود در نظر بگیریم باز هم این نابرابری‌ها در درون جوامع مهاجر انها وجود دارد. زنان یزیدی، در درون جامعه خود با مشکلات و خشونت‌های بزرگی مواجهه‌اند اما کسی درباره انها صحبت نمی‌کند برای اینکه این نسل‌کشی انقدر شدید و فجیع بود که خشونت در درون جامعه یزیدی‌ها را لاپوشانی کرد. او در ادامه به نقل از یکی از قربانیان یزیدی که از مصاحبه با ایشان امتناع می ورزیده، گفت: ما [زنان یزیدی] در کل قربانی هستیم اما الان [به دلیل جنایات داعش] تبدیل به سوژه ای شده‌ایم که فروخته می‌شویم [آن هم] به زبان‌هایی که نمی‌فهمیم.

او درباره شیوه نسل‌کشی داعش گفت: فرمی که داعش از زنان یزیدی استفاده کرده بود متفاوت از فرمی است که روی شیعه ها در همان زمان در تکریت انجام داده بود؛ یا وقتی کردها از سوی صدام در ایران و عراق و ترکیه نسل‌کشی شدند به شیوه‌های مختلف مورد نسل‌کشی قرار گرفته بودند که این مساله مربوط می شود به سیاست‌ها و ایدیولوژی‌هایی که پشت این جنایات‌ها قرار دارد. داعش زنان یزیدی را با نطفه‌سازی مورد نسل کشی قرار داد. به این معنی که نیروهای داعش وقتی یزیدی‌ها را به اسارت گرفتند مردان را کشتند، پسران جوان را شستشوی مغزی دادند که امروز هم برای داعش می‌جنگند و زنان پیر را آزاد کردند چون انها دیگر بچه‌دار نمی‌شدند، اما با تجاوز روزانه به زنان و دختران جوان آنها را حامله می‌کردند. الان این بچه‌ها به دنیا امده‌اند اما جامعه یزیدی انها را نمی‌خواهد. موارد زیادی بوده از مادران یزیدی که به دلیل عدم پذیرش فرزندان‌شان در جامعه یزیدی دوباره به داعش برگشته‌اند و این کودکان الان یکی از مهمترین مشکلات جامعه یزیدی است. این به این معنی است که داعش با نطفه سازی در بطن این زنان، این زنان را چنان مورد هدف قرار داد که این نسل‌کشی با ۷۴ بار نسل‌کشی‌ای که در طول تاریخ این اقلیت با آن مواجه بوده، متفاوت است.

در بخش مستند سازی، مجیب مهرداد، شاعر، روزنامه نگار و مدیر مسئول روزنامه هشت صبح چاپ کابل، درباره این پرسش که آیا گزارش مطبوعاتی همان مستندسازی است و می توان به گزارش‌های مطبوعاتی به عنوان مستندی برای مطرح کردن ابعاد حقوقی و عدلی قضایایی مانند نسل‌کشی استناد کرد؟ گفت: رسانه‌ها تمام رویدادها را پوشش می‌دهند چه رویدادهای سیاسی، اجتماعی، تلفات قربانیان و … اما متخصصین باید بگویند که این گزارش‌های مکتوب، تصویری، صوتی را می‌توان به عنوان اسنادی برای تثبیت نسل‌کشی مورد استفاده قرار داد یا خیر؟ در حادثه‌ای که امروز اتفاق افتاده در حمله به اتوبوس‌های شهری هفت نفر کشته شده‌اند که از ان میان سه تن زن بوده‌اند. ایا می‌توان این مورد را همزمان نسل‌کشی و زن‌کشی نامید یا خیر، باید متخصصین نظر دهند. اما وظیفه ما به عنوان رسانه، ثبت و گزارش دهی این رویدادها بوده است. در کنار آن، هدف بعدی ما این بوده که این موارد را عمیق‌تر و دقیق‌تر بررسی کنیم برای همین در تمام وقایعی که در کابل اتفاق افتاده سعی کردیم با قربانیان و بازمانده‌های قربانیان مصاحبه کنیم و از محل حادثه گزارش‌های دقیق تهیه کنیم. از سال ۲۰۱۷ تمام حملاتی که علیه هزاره‌ها در افغانستان رخ داده، با جزییاتآ آن از جمله محل حادثه، تعداد تلفات و … از طریق رسانه‌ها ثبت و گزارش شده، بنابراین این گزارش‌ها، می تواند به عنوان گواه یا شواهد این رویدادها برای تحقیقات بیشتر از سوی متخصصین مورد استفاده قرار گیرد.

فرشید حکیم‌یار (افغانستان) اقتصاددان و عضو هیات مدیره نگارخانه «مردم فلسطین» در آمریکا با اشاره به جنگ اخیر بین فلسطینی‌ها و اسراییل درباره  نقش مردم برای دادخواهی در فقدان دولت گفت: در جنگ اخیر، فضا خیلی متفاوت‌تر از همیشه بود. در واشنگتن، مطبوعات و سیاست توسط لابی‌ها و گروهی خاص کنترل می شود ولی این بار عکس‌العمل ها متفاوت بود و خود کلمه آپارتاید بارها و بارها در رسانه‌های چاپی و تصویری امریکا منعکس شد و دلیل آتش بس هم فشار اداره بایدن بود. در کل برداشت این است که دسترسی مردم به تلفن‌های هوشمند و استفاده از رسانه‌های جمعی و اجتماعی، مستند سازی و انعکاس خشونت‌ها فضا را در واشنگتن متفاوت کرد. او در ادامه گفت: جهانی شدن که از عرصه اقتصادی و تجارت شروع شد، امروز در حال حرکت به طرف فرهنگ جهانی هستیم. از این رو هر واقعه خشونت‌باری که علیه مردم در هر جغرافیایی اتفاق می‌افتد مستقیم و غیرمستقیم مردم جهان در ان شریک هستند و عکس‌العمل نشان می‌دهند و انعکاس این وقایع دیگر به مطبوعات دولتی وابسته نیست. این امر، تمدن انسانی را در وضع متفاوتی قرار داده و دولت ها و نهادهای سیاسی، کنترل سابق را بر اذهان مردم ندارند. امروز مردم در ثبت و نشر وقایع دخالت مستقیم دارند و این در گفتمان عدالت‌خواهی، موثر است. بر این اساس جامعه مدنی و حقوق بشری و شهروندان در هر جغرافیایی که هستند می‌توانند در عرصه حق‌خواهی و دادخواهی و فشار آوردن بر دولت‌ها نقش فعال و موثری ایفا کنند.

ذبیح معذوری (افغانستان) متخصص بررسی گورهای دسته‏جمعی و عضو موسسه خدماتی علوم عدلی افغانستان به عنوان یکی از اولین نهادهایی که در افغانستان مستندسازی گورهای دسته‌جمعی را به صورت علمی و استاندارد آغاز کردند، درباره چگونگی و اهمیت مستندسازی با اشاره به تجربه کاری خود در افغانستان گفت: در کار روی گورهای دسته‏جمعی از شیوه های علمی طب عدلی استفاده می شود. برنامه ما در آغاز کار در افغانستان این بود که در کنار سایر شیوه های مستندسازی به مساله گورهای دسته‏جمعی به صورت ویژه پرداخته شود چرا که در افغانستان کارهایی که در این زمینه انجام شده بود عموما مستندسازی به صورت شفاهی و مصاحبه با قربانیان و یا شاهدان عینی بود و مستندسازی به شکل علمی از قبرهای دسته‌جمعی صورت نگرفته بود، برای همین یک تیم متشکل از پلیس، دادستانی و کمیسیون مستقل حقوق بشر، محکمه نمایندگان ارگان‌های دولتی و غیردولتی و … تشکیل شد و ما مستندسازی علمی گورهای دسته‏جمعی را اغاز کردیم. او درباره روند کار مستندسازی گفت: ابتدا  منابع بازی که در ارتباط با این قضیه وجود داشت را بررسی می‌کردیم از جمله گزارش‌هایی که قبلا در مورد واقعه نوشته شده بود. بعد بر اساس داده‌های جمع‌آوری شده، کار آغاز می‌شد. با حضور در محل قبر دسته‌جمعی محل آن را تثبیت می‌کردیم و سپس با صحبت با شاهدان عینی و جمع‌آوری اثار و علایم بقایای انسانی و این موارد را مورد بررسی قرار می‌دادیم و گزارش جامع از قبرهای دسته‏جمعی اماده می شد.

او در ادامه درباره شیوه‌های دیگر مستندسازی در افغانستان گفت: به غیر از مستندسازی قبرهای دسته‏جمعی، یکی از کارهای مهم در زمینه مستندسازی «گزارش ترسیم منازعه» کمیسیون مستقل حقوق بشر است که متاسفانه تا هنوز نشر نشده است. کمیسیون مستقل حقوق بشر بعد از تکمیل شدن گزارش منازعه در سال ۲۰۱۲ تیم عدالت انتقالی را منحل کرد و برنامه مستندسازی جرائم جنگی و جرائم علیه بشریت را متوقف کردند. موضوع مهم دیگر اینکه ما نباید وظیفه نهادهای عدلی و قضایی افغانستان را فراموش کنیم که در مستند سازی جرائمی که امروز اتفاق می افتد اولین مسئولیت و وظیفه مستندسازی بر عهده این نهادها از جمله پلیس، محاکم و سارنوالی/ دادستانی است با اینکه می‏دانیم ظرفیت این نهادها پایین است و اراده سیاسی هم برای این کار وجود ندارد، اما نباید این بخش را فراموش کرد.

معذوری در جمع‌بندی سخنان خود گفت: بر اساس هدفی که از مستندسازی داریم مثلا تعقیب عدلی/قضایی و جزایی یا پاسخ به تاریخ و حقیت یابی، شیوه مستندسازی می تواند فرق داشته باشد. عمده ترین کاری که در زمینه مستند سازی در افغانستان انجام شده مربوط به وقایع ۱۹۷۸ تا ۲۰۰۱ بوده و متاسفانه جرائمی که بعد از آن رخ داده، به صورت درست و دقیق مستندسازی نشده است و این یک خلا بزرگ است که باید هر چه زودتر به ان توجه کرد. نه یوناما و نه کمیسیون مستقل حقوق بشر، مستندسازی مکمل راجع به این وقایع را انجام نداده‌اند که دلیل ان می‌تواند کمبود ظرفیت این نهادها و یا مغایرت مستندسازی با ماموریت کاری این نهادها باشد. پلیس و نهادهای حاکمیت قانون هم به دلیل نبود اراده سیاسی تمایل به انجام این کار ندارند.

رویا برومند (ایران) کنش‌گر حقوق بشر و مدیر اجرایی بنیاد «عبدالرحمان برومند» درباره چگونگی و چرایی مستندسازی گفت: تجربه نشان داده انتقادات کلی از موارد خشونت به تنهایی کافی نیست. بدون داشتن اطلاعات کافی، سیستماتیک و معتبر هم در مورد وقایع خاص و هم ابعاد خشونت ما شاهد تغییرات نخواهیم بود. مستندسازی و عیان کردن حقیقت اولین قدم برای حل مساله خشونت و حل معضل مصونیت از مجازات از طریق تصدیق اتفاقی که افتاده و شناختن زمینه های بروز آن، پرداخت غرامت و ترمیم، رسیدگی به قربانیان، پاسخگویی و تضمین عدم تکرار فجایع است. مستند سازی یک بخش عمده از یک راه حل درازمدت برای بازسازی جامعه‌ای است که دستخوش تنش‌های اجتماعی زیادی است و یا در آغاز راه گذار به جامعه‌ای عادلانه‌تر است. مستندسازی به معنی تحقیقات کارا و جمع اوری مدارک مربوط به خشونت، اجازه می‌دهد که نوع و ابعاد مساله را به جامعه نشان دهیم. شناخت دقیق مشکل راه را برای پیدا کردن راه حل‌ها و تغییرات جدی و پایدار هموار می‌کند. مستندسازی جدی برای شناخت و تثبیت مسئولیت افراد خصوصی و دولت نسبت به قربانیان، بازمانده‌ها و خانواده انها و برای اتخاذ موزاین ضروری برای جلوگیری از تکرار فجابع و موارد خشونت ضروری است و برای تسهیل تعقیب کیفری و در صورت لزوم مجازات افرادی که در تحقیقات مسئول شناخته شده اند لازم است. در صورت فقدان مستندسازی و به رسمیت شناختن این وقایع، نه تنها رنج قربانی ادامه پیدا می‌کند و تاثیرات این رنج بر زندگی، روان و حتی جسم قربانی و خانواده قربانی همچنان ادامه پیدا می‌کند بلکه جرم و خشونت در جامعه عادی می شود و خشم، بی‌اعتمادی و چنددستگی در جامعه ایجاد می‌شود. تاثیر دیگر نبود حقیقت این است که شهروندان به تدریج از افرادی که درد و رنج بی‌حد دارند و دچار خشونت شدید شده‌اند روی‌گردان می‌شوند و این امر شکاف بین دو طرف جامعه یا جامعه قربانیان و کسانی که کمتر لطمه خورده‌اند، را بیشتر می‌کند.

برومند درباره چگونگی مستندسازی و رعایت بیطرفی گفت: مستندسازی فقط شهادت گرفتن از قربانی نیست اگرچه یکی از مهم‌ترین راه‌های  مستندسازی است اما اهمیت مستندسازی و دانستن حقیقت، شناخت پیش‌زمینه و مسایل سیاسی و فرهنگی است که باعث ایجاد یا تداوم خشونت‌ها شده‌اند. اما مستندساز نباید فراموش کند که هدف از مستندسازی کمک به قربانی و جلوگیری از تکرار خشونت است بنابراین قربانی باید اولویت داشته و مستندساز صبور باشد و به قربانی برای صحبت کردن فشار نیاورد. ضمن آنکه نباید امید و یا انتظار نتایج بی‌اندازه در قربانی ایجاد کند. که در غیر این صورت، هم به نوع شهادت و روایت لطمه می زند، هم به خود قربانی و هم نتیجتا به تلاش برای جلوگیری از بروز این اتفاقات. بنابراین بیطرفی مستندساز خیلی اهمیت دارد.

برومند در انتهای سخنان خود افزود: باید به درد و رنج یکدیگر حساس باشیم. قربانیان احتیاج دارند که جامعه ظلمی که بر آنها رفته را تصدیق و در و رنج آنها را به رسمیت بشناسد و این حداقل کاری است که جامعه از نظر اخلاقی و سیاسی برای اینده خود می تواند بکند. دوم اینکه ما به عنوان جامعه مدنی منتظر مستندسازی و یا کمک دولت‌ها و احزاب سیاسی حتی در جوامع دموکراتیک‌تر برای مستندسازی نشده‌ایم برای اینکه دولت‌ها و احزاب اغلب ماموریت‌ها و برنامه‌های سیاسی خودشان را دارند که لزوما برای جامعه و قربانیان مفید نیست برای همین جامعه مدنی خودش مستقلا می‌تواند سرنوشت خود را به دست بگیرد و مستندسازی کند. مستندسازی ورای گروه‌های مورد علاقه اتنیکی یا مذهبی خودمان می‌تواند ارزش بسیار مهمی داشته باشد که مهم‌ترین آن نزدیک‌تر شدن مردم به یکدیگر است.

در بخش پایانی این برنامه با عنوان «حافظه جمعی» ودود پدرام (افغانستان) کنش‌گر حقوق بشر، موسس و رئیس سازمان «حقوق بشر و محو خشونت» در افغانستان و عضو گروه عدالت انتقالی درباره وضعیت امروز جامعه مدنی افغانستان گفت: بعد از سال ۲۰۱۸، بیش از ۷۵ نفر از فعالین جامعه مدنی افغانستان ترور و کشته شده‌اند اما هیچ‌گاه عاملین قتل و ترور انها مورد پیگرد عدلی و قضایی قرار نگرفته است. تنها از جنوری ۲۰۲۱ / دی‌ماه ۱۳۹۹ تاکنون بیش از صد قضیه تهدید مرگ فعالین جامعه مدنی و حقوق بشر افغانستان با دولت در میان گذاشته شده اما عاملین این تهدیدها تا هنوز شناسایی و مورد پیگرد قانونی قرار نگرفته‌اند. اگرچه حمایت و حفاظت از فعالین جامعه مدنی و شهروندان وظیفه دولت‌هاست. دولت افعانستان باید مکانیزمی برای حمایت از شهروندان افغانستان ایجاد کند تا بتوانند با حمایت و حفاظت از آنان، صدای واقعی مردم بلند باشد اما بعد از شکل‌گیری دولت وحدت ملی در افغانستان، نه تنها وضعیت امنیتی به طرف خرابی رفته، از طرفی تعهدات حقوق بشری دولت افغانستان نیز روز به روز کاهش یافته و فشارهای گوناگون به فعالین جامعه مدنی وارد می‌شود.

او در رابطه با تهدیدهای پنهان و آشکار مقابل جامعه مدنی افغانستان گفت: در افغانستان فعالین جامعه مدنی نه تنها با طالبان، داعش و گروه‌های افراطی طرف هستند متاسفانه قوماندانان محلی، جنگ‌سالاران و افرادی که در درون حکومت و نظام نقش دارند از عاملین پنهان تهدید علیه فعالین جامعه مدنی هستند که به اشکال مختلف جامعه مدنی را تحت فشار قرار داده‌اند. او با اشاره به جنبش روشنایی در سال ۲۰۱۶ گفت: همگان به یاد دارند که چطور حرکت اعتراضِ مسالمت‌آمیز و دادخواهی شهروندان و فعالین جامعه مدنی به قربانگاه تبدیل شد و حرکت جنبش رستاخیز را شاهدیم که چگونه دولت افغانستان با گلوله پاسخ انها را داد یا امروز که تظاهرات مردم در ولایت بدخشان چگونه با گلوله استقبال شد.

او درباره روند عدالت انتقالی و اقدامات دولت در این زمینه گفت: دولت افغانستان مکلف بود به جرائمی که در افغانستان اتفاق افتاده، رسیدگی کند اما متاسفانه در این زمینه هم زمانی که نهادهای حقوق بشری دست به کار شدند و کوشیدند که از طریق محکمه جزایی بین‌المللی فرصت رسیدگی به این جرائم را فراهم کنند، به اشکال مختلف از طرف دولت مورد تهدید و مواخذه قرار گرفتند و این یک نگرانی بسیار جدی است. ما امیدوار بودیم که دولت افغانستان بخاطر حفاظت از شهروندان خود از جامعه مدنی حمایت کند که نه تنها این کار صورت نگرفته بلکه بخاطر حمایت جامعه جهانی یک سری اقدامات بسیار سمبلیک انجام شده است. برای مثال دولت چند ماه قبل کمیسیون محافظت از فعالین حقوق بشر را ایجاد کرد،که بعد از گذشت ۸ ماه از تاسیس آن، تا هنوز دست به کار نشده و هیچ قضیه تهدید، ترور و قتل مدافعین حقوق بشر را مورد رسیدگی و پاسخگویی قرار نداده است.

پدرام در جمع‌بندی صحبت‌های خود گفت: امروز به دلیل وجود تهدیدهای پنهان و آشکار علیه نهادهای مدنی تماس با قربانیان جرائم جنگی و جرائم ضد بشریت مشکل شده است. از طرف دیگر بحث همبستگی و انسجام اجتماعی هم مهم است که متاسفانه حتی از نظر اخلاقی یک همبستگی ملی علیه این اتفاقات در جامعه شکل نگرفته است. شکل‌گیری همبستگی بین نهادهای بین‌المللی از روزنه‌های امید ماست که بتوانیم از طریق آنها به دولت‌ها و کشورها فشار بیاوریم که تهدیدها علیه فعالین و  کشتارهای هدفمند و نسل کشی‌ها را جدی بگیرند و مورد پیگرد قرار دهند.

شهزاده سمرقندی (ازبکستان) نویسنده، مترجم و روزنامه‌نگار به عنوان اخرین سخنران، در پاسخ به این پرسش که حافظه جمعی چگونه ساخته می‏‌شود؟ گفت: باید به نمونه‌ها و تجربه‏‌های تاریخی نگاه کنیم این جرائم سیاسی بی‌شک روی مردم تاثیر می‌گذارند. برای مثال وقتی در سال ۱۹۲۰ در بخارا، قتل عام صورت گرفت و تاجیک‌ها و فارسی‌زبانان، به دلیل امتناع از نام‌نویسی/ثبت خود به عنوان «ازبک» کشته شدند، این ترس در مردم باقی ماند که نتیجه آن را بعد از گذشت یک قرن می‌بینیم. در سمرقند فارسی‌زبانان گردن بلندتر و صدای بلندتری دارند چون شاهد آن قتل عام نبودند اما در بخارا مردم انقدر ترسیدند که خود را منزوی کردند نه در اجتماع، نه در فرهنگ، نه در ادبیات، نه در سیاست، فارسی‌زبانان بخارا هیچ نقشی ندارند یعنی این ترس و این نگرانی برای زنده ماندن، آنها را به درون خانواده‌ها و محل‌های خود محدود کرد و امروز، فارسی‌زبانان بخارا بسیار محلی هستند در حالی که در سمرقند و فرغانه چنین نیست و فارسی‌زبانان توانستند حق خود را از دولت بگیرند. بدون هیچ تقسیم‌بندی عادلانه‌ای که از سوی دولت وجود داشته باشد اما مردم تا جایی که می‌شد توانستند حق و سهم خود را از دولت بگیرند. اما در بخارا این اتفاق نیفتاد به دلیل اینکه انها شاهد بدون واسطه این کشتارها بودند.

شهزاده سمرقندی درباره قربانیان جنگ در افغانستان گفت: متاسفانه جنگ افغانستان انقدر طولانی شده که دیگر قربانیان تبدیل به شماره شده‌اند. باید ان شماره‌ها را با نشر قصه‌ها و روایت‌های شخصی زنده کنیم باید زنده بودن افراد را را نشان دهیم. برای مثال مادران خاوران ایران تا وقتی زنده هستند به دنبال دادخواهی هستندو باید مادران هزاره را به میدان بیاوریم. باید از امیدها، آرزوها و زندگی شخصی فرزندانشان بگویند. این به جهانیان نشان خواهد داد که چگونه این افراد بی‌دلیل جان خود را از دست دادند و چگونه این فجایع رخ می‌دهند.

گیسو جهانگیری، نائب رئیس فدراسیون بین‌المللی جامعه‌های حقوق بشر و رئیس آرمان‌شهر OPEN ASIA/در جمع‌بندی کلی این گفتگو از اهمیت حافظه تاریخی برای یافتن پاسخ  برای مسایل تاریخی و دوری از پولیسم و فاشیسم صحبت کرد. او گفت: جامعه حقوق بشری ایران، افغانستان، تاجیکستان و ازبکستان جامعه بسیار تنهایی است. اهل سیاست چه در قدرت باشند و چه در کنار ما، وقتی برای خودشان لازم باشد با ما مراوده و حتی استفاده ابزاری می‌کنند اما گاهی اوقات ما را نمی بینند و ما را وادار به سکوت می‌کنند. طبیعتا چه در منطقه و در سطح جهان و چه در کشورهایی که امروز مطرح شد فشارهای زیادی بر جوامع حقوق بشری وارد می‌شود و دستاوردهای حقوق بشری ما هر روز در خطر فروپاشی و تهدید است که یکی از نمونه‌های آن، رشد پوپولیسم و فاشیسم در بسیاری از کشورهای کلان جهان و منطقه است، که شاهدش هستیم و نمونه بعدی هم گسترش نظامی‌گری است که امروز بی‌رحمانه سایه خود را در کل منطقه ما گسترده است. او در ادامه گفت: ما نیاز داریم که بیشتر با یکدیگر گفت و گو  کنیم و بیشتر وارد مسایل تکنیکی شویم. یکی از دلایلی که بیشتر روی مساله حافظه جنگی، تاکید می کنیم این است که برای کار در این زمینه از کسی اجازه نمی‌گیریم و می‌توانیم انجام دهیم، خوب یا بد اما  در این زمنیه کارهای تکنیکی را خوب بلد نیستیم برای مثال در زمینه مستندسازی، بسیاری از کارهای تکنیکی را هنوز نیاموخته‌ایم. مستندسازی فجایع بزرگی مثل زن‌کشی، نسل‌کشی و کار روی گورهای دسته‌جمعی، یک کار بزرگ، علمی و نیازمند تیم‌های مختلفی از متخصصان است تا هویت و قصه افرادی که در این گورها دفن شده‌اند را به درستی شناسایی کنیم و بتوانیم از چارچوب‌های بین‌المللی عدالت‌خواهانه که حاصل رنج و فداکاری پدران و مادران ماست، استفاده کنیم، در غیراین‌صورت ما این چهارچوب‌ها را نیز از دست خواهیم داد.

برای اطلاعات بیشتر درباره موضوعات نسل‌کشی، آپارتاید و زن‌کشی می توانید به پکیج G for Genocide, A for Apartheid and F for Femicide که حاوی ۸۹ منبع مقاله، کتاب، گزارش و فیلم مستند به زبان انگلیسی و از سوی انتشارات آرمان‌شهر گرداوری شده است، مراجعه کنید.