گزارش میزگرد “جنسیت و ملت”

۹ دسامبر ۲۰۲۰ برابر با ۱۹ اذر ۱۳۹۹

۱۹۴مین گفتگوی بنیاد آرمان شهر با عنوان «جنسیت و ملت» همزمان با هشتمین دوره هفته حقوق بشر و ۱۶ روز کارزار بین ‏المللی مبارزه با کلیه اشکال خشونت علیه زنان بصورت آنلاین و با حضور جمعی از علاقمندان به مسایل اجتماعی و حقوق زنان برگزار شد.

در ابتدای برنامه، گیسو جهانگیری، رئیس بنیاد آرمان شهر و نائب رئیس فدراسیون بین المللی جامعه های حقوق بشر FIDH، از افزایش خشونت علیه زنان و دختران در دوران همه گیری ویروس کرونا صحبت کرد و با بزرگداشت روز ملی قربانیان در افغانستان و گرامیداشت یاد و نام یما سیاوش به عنوان یکی از میلیونها قربانی گفتمان هژمونیک جنگ، خودکامگی، افراط گرایی و خشونت، جلسه را آغاز شد.

در ادامه دکتر آزاده کیان، استاد جامعه شناسی دانشگاه پاریس و مرکز تحقیق مطالعات زنان و رییس مجله CEDREF و نویسنده کتاب زنان و قدرت در اسلام به زبان فرانسوی درباره اهمیت جنسیت، بدن و جنس در ایجاد و ساخت و ساز ایدئولوژیهای ملی‏گرایانه و دولت -ملت مدرن صحبت کردند. او با نام بردن از دو کتاب مهم  «جنسیت و ملت» اثر نیرا یوال دیویس از انتشارات آرمان شهر و کتاب «جنس ملت» از رادا ایوِکُویچ فیلسوف متعلق به یوگسلاوی سابق، گفت: موصوع جنسیت و ملت از اواخر دهه ۱۹۸۰ و اوایل ۱۹۹۰ و به خصوص از زمان فروپاشی جماهیر شوروی اهمیت زیادی پیدا می کند. در این مطالعات، روند به حاشیه رانده شدن و حذف زنان و سلسله مراتبی کردن جنسیت و جنس و اینکه چگونه هویتهای ملی نقشهای جنسیتی را بازتعریف می کنند، بررسی می شود.

او در ابتدا گفت که ملت یک واقعیت تاریخی نیست و ساخت و پرداخت ایدئولوژیک است که در ساخت و پرداخت آن اسطوره ها و حماسه ها نقش مهمی ایفا می کنند. تعریف ملت و ملی گرایی از قرن نوزدهم میلادی در بسیاری از کشورها آغاز شد و بسیار برگرفته از اندیشه های اوریانتالیستی- شرق شناسانه است. بنابراین ملت مفهوم جدیدی است که با مدرنیته ارتباط دارد. برای مثال در ایران در دوران انقلاب مشروطه (۱۹۰۶) برای اولین بار مفهوم ملت مطرح می شود. بر همین اساس، هویت ملی هم ساخته می‏شود و مثل هویت افراد به هیچ وجه ایستا نیست و در تغییر است.

مساله دیگر، تفاوت بین ملت و وطن است. در ایران، ملت به عنوان یک مذکر مطرح بوده در حالی که وطن یک مونث یا زن بیمار و فرسوده ای است که می بایستی مردان ملت از آن حفاظت و حمایت کنند.  و از همانجاست که گرچه بسیاری از زنان در کشورهای مختلف مثل ایران، ترکیه ، الجزایر و حتی در انقلاب فرانسه در بسیاری از انقلاب‏ها و جنبش‏های اجتماعی شرکت کرده اند، وقتی دولت-ملت مدرن تشکیل می شود زنان از حوزه عمومی و سیاسی کنار گذاشته می شوند به این دلیل که زنان عقلایی فکر نمی کنند و احساسی هستند و باید به ترتبیت فرزندان در خانه بکوشند. البته در تفکر مدرن از زنان انتظار می رود باسواد هم باشند ولی نه برای اینکه به فعال اجتماعی و سیاسی تبدیل شوند بلکه برای اینکه به مادران بهتری تبدیل شوند و فرزندان بهتری تربیت کنند. از انجایی که مهمترین وظیفه ای که به زن نسبت داده می شود باروری و تولید مثل است ما با دو نوع تعریف از مردانگی و زنانگی مواجهیم: مردانگی یعنی استقلال رای، قدرت و حمایت از زنان و زنانگی یعنی نیاز زنان به حمایت و چون در عین واحد مادر هستند و یا خواهند شد زنانگی با صفاتی مانند خلوص، پاکی و اخلاقیات پیوند می‏خورد و اصولا نقشی که برای زنان در نظر گفته می شود نقش مکمل مردان است و نه نقش برابر.

وی در ادامه گفت: دولت-ملت مدرن از ابتدا از بدن زن برای تحمیل ساخت و سازهای ملی استفاده می کند و این مساله بر سلسله مراتب جنسی استوار است. در مدرنیته مردانگی هژمونیک که از طرف دولت-ملت مدرن مطرح می شود مردانگی است که با نیروی جنسی مرد هم بسیار در ارتباط است و نیروی قدرت و اقتدار با نیروی جنسی مرد در هم امیخته است. اما زنان از طریق زایش خود، مرزهای ملی را هم ترسیم می‏کنند. برای همین است که ازدواج زنان تا امروز هم تحت نظر دولتهای مدرن قرار دارد. از طرف دیگر دولت-ملتهای مدرن و ایدئولوژی های ملی گرایانه، مدل زنانه را نیز تعریف می کند. زن ایده آل زن طبقه متوسط تحصیل کرده است که مادر و همسر خوبی است. زنی است که در عین حال که مدرن هست فروتن هم هست و باید بپذیرد که نقش درجه دو دارد و مکمل شوهر است و دنبال برابری نیست.

بدن زنان غیر از زایش، از طریق سیاست پوشاک -چه بی حجابی اجباری و چه حجاب اجباری- از طریق سیاست های دولتی نیز تحت کنترل قرار می گیرد. از طرف دیگر بدن زن در خدمت سیاست های حکومتی قرار می گیرد به عنوان مثال با تعیین تعداد فرزندان یک زن یعنی اعمال سیاست های جمعیتی و سیاست های تنظیم خانواده.

وی در ادامه گفت: امروز در سه کشور ایران، افغانستان و ترکیه هم با ملی گرایی رو به رو هستیم و هم با اسلامگرایی. ایدئولوژی ملی گرایی متضاد و متناقض با اسلامگرایی نیست. در واقع مساله اساسی این است که چگونه تمام این ایدئولوژیهای اسلامگرایی، ناسیونالیسم و یا تلفیق آنها بر جنسیت و هویتهای دوگانه بین زنان و مردان و سلسله مراتبی کردن جنسیت صحه می گذارند و آن را تحکیم می کنند. وی در ادامه افزود:  یکی از مسایل دیگر که بر جنسیتی بودن و نابرابریهای جنسیتی دامن می زند جنگ است.  برای مثال در افغانستان که بیش از ۴ دهه در گیر جنگ هست یا جنگ ایران و عراق به بازسازی جنسیت و تحکیم جنسیت و دوگانگی جنسیت انجامید.

آزاده کیان در ادامه افزود: ما همیشه دو جنسیتی نبوده‏ایم. امروزه تحقیقات بسیاری در حیطه مطالعات جنسیتی انجام شده که نشان می دهد دو جنسیتی یک پدیده جدید است و از قرن ۱۸ به بعد ایجاد شده و قبل از آن بیشتر تک جنسیتی حاکم بوده است. حتی جدا کردن فضای عمومی و فضای خصوصی، جدا کردن زن از مرد و نابربری های جنسیتی هم مسایلی هستند که همیشه لزوما وجود نداشته اند و در بطن روابط اجتماعی ساخته شده اند و می توانند تغییر کنند. و ما برای اینکه بتوانیم به سوی برابری جنسیتی پیش برویم و نه نابرابریهای جنسیتی که ایدئولوژیهای مختلف بر زنان و مردان مختلف تحمیل می‏کند، باید بتوانیم تمام این مفاهیم را مورد پرسش و بازبینی قرار دهیم.

خانم کیان در پاسخ به این پرسش که «تعاریف و مفاهیم تا حدود زیادی از بالا و از سوی نخبگان ارائه می شوند پس نقش مردم در تعریف ملت چیست؟» گفتند: به طبع تعریفی که از ملت داده می شود از بالا و معمولا از طرف نخبگان سیاسی و فرهنگی مطرح می شود. و این تعاریف همیشه در حال تغییرند. اما مردم با موافقت یا رد این هویت تحمیلی برای خود هویتهای جدید می سازند برای مثال در ترکیه، تا همین اواخر به کردها، ترک های کوه نشین می گفتند اما کردها خود را ترک نمی بینند و امروز که در ان مناطق جنگ هست، خود کردها امدند هویت سازی کردند و خود را به عنوان یک ملت که می تواند از منافع خود دفاع کند، مطرح ساختند. در نتیجه افراد یک ملت می توانند با تعاریفی که از خود می دهند، هویت ملی را بپذیرند یا نپذیرند.

او درباره هویتهای کوچکی که مرکزیت قدرت را زیر سئوال برده اند و راه حل هایی که تاکنون به این مساله داده شده از جمله فدرالیسم یا تنش های جدی که در مناطقی حتی منجر به جنگ شده گفت: در جهان امروز علاوه بر وجود دولت-ملت ها با گسترش روز افزون جهانی شدن و توسعه هم رو به رو هستیم و امروز هویتهای افراد فقط هویتهای دولت-ملت خودشان نیست، هویتهای جهانی شده هستند که البته اقتصاد جهانی شده و شبکه های اجتماعی هم به این مساله دامن می زنند و کمک می کنند و این روی تعریفی که افراد از هویت ملی خود ارائه می دهند طبعا تاثیرگذار است. اما در مورد فدرالیسم، تا زمانی که در کشورها دموکراسی وجود نداشته باشد فدرالیسم امکان پذیر نیست. فدرالیسم باید دموکراتیک باشد نه تحمیلی و از بالا و به عنوان یک راهکار باید از طرف افراد و اقلیتها در ارتباط با اکثریت تعیین شود و این جز از طریق دموکراسی امکانپذیر نیست و اینجاست که زنان باید نقش بسیار مهمی داشته باشند ولازمه اش، آن است که زنان به عنوان شهروند با تمام حقوق خود در نظر گرفته شوند و نه به عنوان شهروند درجه دوم که امروز هستند.

آزاده کیان درباره عدم موفقیت و عدم فراگیری جنبشهای زنان در کشورهایی مانند ایران، افغانستان و ترکیه گفت: جنبشهای زنان (فارغ از اینکه ایا این جنبش ها اساسا در هر سه کشورها وجود دارند یا نه؟) مرکز گرا و عمدتا در میان زنان طبقه متوسط شهری متمرکز هستند. این جنبشها نتوانسته اند با طبقات و گروههای اجتماعی مختلف در هم بیامیزند. این جنبشها به خواست ها و نیازهای زنان روستانشین یا زنان شهرهای کوچک بی توجه بوده اند و نتوانسته اند صدای خواست ها و نیازهای انان باشند (هر چند این زنان هم کارهای خودشان را می کنند) اما جنبشهای زنان باید فراگیر باشند و بتوانند صدای همه زنان و منعکس کننده خواست گروههای در حاشیه و گروههای اجتماعی قومیتی و مذهبی مختلف باشند. و نکته مهم این است که زنان باید یاد بگیرند با زنان کار کنند نه برای زنان. و این دو گزاره با هم تفاوتهای بسیاری دارند.

در ادامه برنامه دکتر نورالدین علوی، محقق و استاد جامعه شناسی دانشگاه کابل، در رابطه با «بازتولید فرهنگی و زیستی ملت و مناسبات جنسیتی» صحبت کرد و گفت: هیچ مفهوم و مبحثی در ارتباط با مسایل حیات اجتماعی بدون پرداختن به مساله جنسیت کامل نیست. امروز نظریه های انتقادی جدیدی شکل گرفته که نگاههای مسلط و سنتی از جمله سیطره افکار مردسالارانه را زیر سوال برده و کوشش می کنند به علل فرودستی زنان و به طور کلی به وضعیت اسفناک ستم انسان علیه انسان بپردازند و اگاهی های جدید را خلق کنند.

او در ادامه با اشاره به پیچیدگی مفاهیمی مثل ملت، جنسیت و فرهنگ گفت هر یک از این مفاهیم دارای تعاریف زیادی است و کاربردهای متفاوت و حتی متضادی دارد. بنابراین در هر بحثی ضروری است که از ابتدا روشن شود ما کدام معنی را مورد نظر داریم. برای مثال، در ارتباط با مولفه های ملت در تئوریهای مختلف، مولفه های متفاوتی برای ملت مطرح شده مثل سرزمین مشترک، منشا مشترک، سرنوشت مشترک، فرهنگ مشترک، نظام اقتصادی مشترک، ساختارهای روانی مشترک و … قلمروهای ملت گاه در درون مرزهای دولت-ملت قابل تعریف است، گاه از محدوده های یک کشور وسیع تر است و گاه تقلیل می یابد به ابعاد نژاد شناختی و قومی.

او گفت: بحث از مساله بازتولید زیستی بدون پرداختن به چهارچوب های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی حاکم بر جامعه امکان پذیر نیست. به این معنی که مساله زاد و ولد زنان یک امر به شدت سیاسی، فرهنگی و اقتصادی است و نمی توان این بحث را در انزوا به عنوان یک پدیده کاملا طبیعی مورد بحث و تحلیل قرار داد. موقعیت زنان در جماعت ها و گروه های انسانی و پایگاهی که در جامعه دارند و تعهداتشان نسبت به جامعه و ارزشهای ان از اهمیت بالایی برخوردار است که فراتر از مساله کنترل زنان بر بدن خودشان و حق تولید مثلشان قرار می گیرد. اشاره می کنم به سه گفتمان غالب در امر بازتولید زیستی که این سه گفتمان شامل گفتمان خلق به مثابه قدرت، گفتمان به نژادشناسی و سوم گفتمان مالتوسی است که اگر هر سه گفتمان را دقیق تجزیه و تحلیل کنیم ما شاهد وضعیت اسفبار و فرودستی زنان هستیم.

 او با اشاره به گفتمان خلق به مثابه قدرت که نگاه غالب در آن این است که هرچه فرزندان وفادار ملت به لحاظ کمی زیاد باشد ملت ازقدرت بیشتری برخوردار است گفت در این گفتمان دو مفهوم زاد و ولد و مهاجرت بسیار مهم است. مثالهای مختلف در این زمینه مثل بسیار برجسته مسابقه جمعیتی یهودیان و فلسطینی هاست در اینجا یک نوع اولویت بخشی به فرزند پسر هم قابل توجه است. یکی از گفته های یاسر عرفات بوده که اگر در هر ده ماه یک زن فلسطینی فرزندی را به دنیا بیاورد این مثل یک بمب در بین اسراییلی ها می تواند منفجر شود و به ما کمک کند. در ارتباط با افغانستان هم این نکته قابل ذکر است. چه در قتل عام برخی از اقوام در گذشته تاریخی آن و چه ببیشتر نشان دادن تعداد نفوس اقوام و ادعایی که هر قوم دارد. به این دلیل که کمیت نفوس، امکان دستیابی به منابع محدود قدرت و ثروت را در جامعه فراهم می سازد. در گفتمان به نژاد شناسی دغدغه کیفیت ملت است. یعنی تداوم بخشیدن به نژاد خالص در این گفتمان به منظور تقویت نژاد خالص، زاد و ولد گزینشی محور قرار می گیرد. در گفتمان مالتوسی هم به ویژه در کشورهای در حال توسعه و توسعه نیافته ابعاد مختلف و پیچیده توسعه تقلیل پیدا می کند به بعد جمعیت شناختی. از گفتمان مالتوسی کشورهای مرکز و کشورهای قدرتمند و استعماری سواستفاده های زیادی کردند. برای مثال به همین بهانه کوشیدند از گسترش نفوس سیاهان کشورهای افریقایی جلوگیری کنند. در یک جمع بندی کلی می توان گفت که زنان عاملان اصلی عملیاتی کردن  بازتولید ملت ها هستند اما در برنامه ریزیها و تصمیم گیریها حضور ندارند و هیچ حق تعیین کنندگی ندارند بلکه تحت سیطره ساختارهای حاکم بر جامعه و سیاستهای تحمیلی عمل می کنند، چه سیاستهای تشویق بارداری و یا سیاستهای جلوگیری از بارداری. یا در معرض بارداری های متعدد قرار بگیرد و حق تولید مثل و حق کنترل زنان بر بدنشان اساس گرفته شده است.

دکتر علوی در ادامه در بحث بازتولید فرهنگی گفت: فرهنگ بسیار با قومیت و نژاد امیخته است و مناسبات جنسیتی باید در قلب تحلیل های فرهنگی قرار بگیرد. میزان برخورداری افراد و گروه ها در موقعیتهای متکثر و نابرابر در جامعه، میزان برخوردای آنها از نهفته های فرهنگی، ارزش ها، آرمانها، باورها و سبکهای زندگی در قلمرو فرهنگی و نوع بازتولید فرهنگی را تحت تاثیر قرار می دهد و همین موقعیت متفاوت و نابرابر می تواند آبستن شکل‏گیری جنبشهای سیاسی و اجتماعی در جامعه باشد. نکته مورد تاکید این است که زنان در موقعیت نابرابر نسبت به مردان در جامعه قرار دارند، اعضای طبقات پایین در موقعیت نابرابر قرار دارند و بنابراین میزان و نحوه بهره برداری از عناصر و از خمیرمایه های فرهنگی و نقش تعین کنندگی بسیار متفاوت است.

وی در ادامه افزود: در بسیاری از جوامع زنان حاملان اصلی و نمادین هویت و شرف جماعت و پاسداران شرف و عزت جماعت به حساب می آیند. برای مثال در افغانستان قلمرو حوزه خصوصی و خانواده (منتسب به زنان) اهمیت اساسی و بنیادین دارد و هر نوع نگاه انتقاد امیز و هر نوع حرکت مخالف حفظ این حوزه ها به شدت با مقاومت در جامعه رو به رو می شود. و در قلمرو خانواده است که بسیاری از ارزشها و شیوه های زندگی  توسط زنان و مادران بازسازی می شود و تداوم می یابد و تجاوز به این حریم هرگز در جوامع سنتی مثل افغانستان قابل قبول نیست.

وی با اشاره به مذاکرات صبح که آن را یک پروژه سیاسی نامید گفت: در روند مذاکرات صلح کنونی در جبهه طالبان با توجه به جایگاهی که برای زنان به عنوان حاملان شرف و عزت و حریم خصوصی در نظر دارند هیچ زنی به عنوان نماینده در جبهه انان وجود ندارد. اگر چه در جبهه مقابل هم با سیطره فرهنگ مردسالار رو به رو هستیم و تعداد زنان طوری که باید قابل توجه نیست. یکی از موضوعات مورد بحث طالبان درباره قانون اساسی، بحث ازادی زنان و حرمت فضای دموکراتیک و مشارکت همگانی شهروندان در عرصه های مختلف زندگی است که با خوانش طالبان همخوانی ندارد.

او همچنین گفت: در بسیاری از جوامع زنان عاملان منفعل فرهنگی هستند نه عاملانی انتخابگر. در واقع زنان فعال و عامل هستند اما جایگاه انفعالی دارند و خودشان به صورت اگاهانه انتخاب و تصمیم گیری نمی کنند. دامنه این نوع بازتولید فرهنگی تنها محدود به کشورهای سنتی و در حال توسعه نیست این موضوع در مورد کشورهای استعمارزده و در ادبیات رهایی بخش این کشورها نیز دیده می شود. برای مثال فرانتس فانون در جامعه شناسی انقلاب الجزایر می گوید: «استعمار مردان کشورهای تحت سلطه خود را مثل زن ساخته است، زیر سلطه، منفعل، نیازمند هدایت، شهوت ران و بی فرهنگ هستند و ما باید خود را از این وضعیت خارج بسازیم.» در واقع منظور فانون رهاسازی از وضعیت زنانگی است و این یعنی تداوم نگاه اصالت بخشی به فرودستی زنان و بازسازی و بازتولید فرهنگی مردمحور. حتی در کشورهای لیبرال دموکراسی که خود را تکثرگرا و مدافع ارزشهای انسانی و باورمند به پلورالیسم سیاسی و پلورالیسم فرهنگی می دانند نیز با یک نوع بازتولید فرهنگی سلطه محور رو به رو هستیم. در این کشورها ظاهرا به حقوق اقلیت ها و حقوق بشر احترام می گذارند و خرده فرهنگها می توانند به حیات خود ادامه بدهند. اما جامعه شناسان انتقادگرا، ساختارهای پنهان و مناسبات قدرت حاکم بر این جوامع و جریان غالبی را که ورای شعار حفظ تنوع فرهنگی،  می خواهد فرهنگ غربی را سلطه ببخشد و در برخورد با دیگر فرهنگ ها وبصورت گزینشی عمل می کند، به چالش می کشند.

از نگاه دکتر علوی، در درون فرهنگ مسلط غربی باز با تداوم فرودستی زنان رو به رو هستیم و شکل گیری و ظهور جدی ترین جنبش های فمینیستی در این کشورها شاهدی بر این مدعاست. در نتیجه می توان گفت که بازتولید سلطه محور یک مساله جهانی است اما در هر قلمرو ویژگی های خاص خود را دارد که باید مورد توجه قرار داد.

دکتر علوی در پایان صحبتهای خود با تاکید بر رویکرد انتقادی و پرسش برانگیز در موضوعان اجتماعی-سیاسی و برقراری ارتباط با سایر جنبشهای پیشتاز اجتماعی و فکری در سایر کشورها و قلمروها و استفاده از تجربه، تفکر، شیوه کار و درس گرفتن از نقاط ضعف و قوت آنان، نگرانی خود را از پروژه مذاکرات صلح مطرح کرد و گفت: «عاقبت مذاکرات صلح هر چه باشد، مطمین هستیم در همسویی با منافع ابرقدرتها و قدرتهای مسلط داخلی شکل خواهد گرفت و نه در جهت مخالف با آنان و ما باید بکوشیم یک «ما» در خارج از حوزه قدرت و در بطن توده ها شکل دهیم».

دکتر آزاده کیان در بخش پرسش و پاسخ در سوالی در رابطه با اینترسکشنالیتی یا در هم تنیدگی، گفتند: در هم تنیدگی روابط شروع کنم. تئوری در هم تنیدگی روابط اجتماعی، جنسی، جنسیتی، قومی نژادی و طبقاتی را با هم مطرح می کند و تاثیر هر یک را  بر دیگری می سنجد. پاتریسیا هیل کالینز یکی از مهمترین فمینیستهای نظریه پرداز  مطرح می کند که میخواهد از دوگانگی جنسیتی بیرون بیایید. یعنی فردی که سلطه گر هست می تواند در آن واحد تحت سلطه هم باشد برای مثال او از مرد سیاهپوستی مثال می زند که به عنوان یک مرد می تواند روی زنش سلطه داشته باشد اما به عنوان یک مرد سیاه پوست در جامعه امریکا تحت سلطه باشد. در این تئوری که البته فقط یک تئوری نیست بلکه یک رهیافت شناخت شناسانه هم هست بعد سیاسی بسیار مهم است و باید بخ  درهم تنیدگی روابط اجتماعی و همبستگی سیاسی فکر کرد.  در نتیجه مهم است ببینیم زنان با چه کسانی این همبستگی و اتحاد سیاسی را می خواهند ایجاد کنند نه فقط زنان با زنان بلکه زنان و مردان نیز.

دکتر آزاده کیان در ادامه و درباره وضعیت زنان بعد از ۲۰۰۱ گفتند: اتفاقاتی که در افغانستان بعد از ۲۰۰۱ و آمدن نیروهای بین المللی افتاد بیشتر به نفع زنان شهری طبقه متوسط به ویژه انهایی که زبان انگلیسی بلد بودند وبا انجی اوهای بیشماری که در افغانستان ایجاد شدند، کار می کردند، بود. طبق امار و تحقیقات انجام شده، هنوز مرگ و میر زنان در زمان زایمان بالاست، اموزش و سواد هنوز در میان زنان و دختران افغانستان پایین است، امکانات اموزشی و بهداشتی در بسیاری از نقاط هنوز در سطح بسیار پایینی قرار دارد. مبالغ هنگفتی از کمک های بین المللی هدر رفت. برخی فعالین حقوق زنان هم که از کمک ها بهره مند شده اند موقعیت بالایی برای خودشان پیدا کرده اند. البته این در کشورهای دیگر هم بوده. برای مثال در کشور فرانسه ده درصد از زنان فرانسه درامد بسیار بالایی دارند، به امکانات مهمی دسترسی دارند و در تصمیم گیریهای کلان شرکت می کنند، ولی ۹۰ درصد زنان فرانسه این چنین نیستند و منافع واقعی اقتصادی و سیاسی این زنان رده بالا با منافع مردانی که بر ما حکومت می کنند یکی است پس زن بودن فقط کافی نیست. جنسیت مهم است و جنسیت یعنی نابرابری های جنسی و اینکه اکثریت جامعه یعنی زنان در کشورهایی مثل ایران و افغانستان در وضعیت نامناسبی قرار دارند و اقلیتی از زنان هم که وضعیت مناسبی دارند و از قدرت بهره مند هستند نخواستند قدرت را باز تعریف کنند و از همان قدرت مردانه برای رسیدن به موقعیت های بالاتر، استفاده کردند. مسئله مهم در اینجا این است که قدرت، قدرت است چه این قدرت در دست مرد باشد چه زن، هیچ فایده ای برای اکثریت زنان نخواهد داشت تا زمانی که تعریف جدیدی از قدرت بدهیم. زن بودن کافی نیست بلکه باید علیه نظم اجتماعی موجود مبارزه کنیم و روابط قدرت را زیر سوال ببریم و این یعنی فمینیست بودن. نه اینکه نظم اجتماعی موجود را به نفع خودمان استفاده کنیم.

این میزگرد با حضور ۴۰ نفر بصورت آنلاین و در محیط زوم برگزار شد، بطور همزمان از طریق فیسبوک آرمان شهر نیز پخش می شد و نزدیک به یک هزار نفر بازدید کننده داشت.

لازم به ذکر است، بنا به دلیل مشکل تکنیکی پیش امده در ارتباط با اقای دکتر علوی، خانم آزاده کیان به پرسشهای مطرح شده در برنامه پاسخ دادند.

ویدیوی این میزگرد به زودی از طریق کانال یوتیوب آرمان شهر در اختیار علاقمندان قرار خواهد گرفت.